loading...
افلاکیان
شیخ حسن بازدید : 59 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

با سلام خدمت همه دوستان مجاهد و جهادگر.... مخصوصا فرهنگیون عزییییییییز....چشمک

خاطره ای که میخوام براتون نقل کنم...مربوط میشه به محمد علی و دعا ندبه خوندنش...

یادش بخیییییییییییر.....هییییییییییی....چه زود گذشت....افسوس

خب اما اصل ماجرا...

تو نفربر جهادی که نشسته بودیم(منظورم همون مینی بوس سبز آقا حسنه که همیشه نیم ساعت بنده خدا معطل ما میشد...)صبح جمعه بود میخواستیم بریم روستا کیخا...و در اثنای راه بچه های آسک رو سوار کنیم....

محمد علی گفت امروز که جمعه اس بذا دعای ندبه بخونیم...نگاهش کردم دیدم برق خواصی در چشمانش پیداس انگار باورش نمیشد که بهش اوکه ی میدم...خلاصه بعد از کلی اصرار گفتم باشه...اکوی همراه رو براش راه انداختم...اونم با یه حال خوش معنوی با همکاری پرویز. شروع کرد به خوندن دعا... طوری دعا میخواند که انگار تو مهدیه ی تهران داره میخونه... اوستا (بنای خونه ای بود که داشتیم میساختیم...سنی بود اما همگیر شده بود...)دیدم مشغول تناول یه چیز سبزه بنام ناس یا همون اسفناج سبز - از من یکم چایی خواست...منم براش از فلاکس توی لیوان چایی ریختم...داشتم یواشکی دیدش میزدم که...دیدم یهو محتویات اندرون دهانش را با یک عملیات خفن و ماهرانه انتقال داد به اندرون لیوان....همون جاها بود که کوروکودیلای ما شروع کرد ن به جنب و جوش(کروکودیل خودش خاطره ی مفصلیه که بعدا نقلش میکنم)بله آقا... من بودم نبرد با این کروکودیلا...که متاسفانه آنها بر نفس ضعیف من غلبه پیدا کردند...و مرا مجبور کردند تا با اصرار لیوان را از اوستا بگیرم...و لیوان را پر از چایی کنم تا رنگش طبیعی بشه و بعد تحویل بدم به آقا محمدعلی که مشغول دعا بود....محمدعلی هم از اونجایی که فرازهای زیادی از دعا رو خونده بود گلوش خشک شده بود تا لیوانو دادم یه خط خوند بعد شروع کرد به سرکشیدن کل لیوان.... /یهو دیدم چشاش گرد شد و دعایی رو که انتظار داشتیم نیم ساعت دیگه تمام بشه ظرف 5دقیقه تمام کرد و بعدش یه روضه مختصر خوند و تازه کلی هم دعا کرد که در نوع خودش بی سابقه بود...تازه گرم شده بود. به پرویز که گفتم جریانو فقط میخندید و به اوستا با اون لبخند ملیح اوستا و تند خوانی محمدعلی نگاه میکرد...داشتیم به این موضوع میخندیدیم که من دیدم اوضاع طفلی. محمدعلی خوب نیست به زور ازش میکروفونو گرفتم...خلاصه   تا شب شارژ شارژ بود طوری که کروکودیلای من از ترس قایم شده بودند...

________________

بگذریم که چه اتفاقاتی در همون دقایق اتفاق افتاد...

وقتی سر بسته جریانو موقع صبحونه گفتم....یه بنده خدایی هی همش میگفت واقعا همچین تاثیری داره؟؟؟؟؟؟ میخواست ببینه واقعا اگه ناس چنین تاثیری داره خب اونم......بگذریم...

--------خلاصه-------------از این ماجرا درس میگیریم که----------------------بهیچ فرهنگی ای--------اعتماد نکنیم-------خخخخخ----

 

 

باتشکر /کروکودیل اعظم...

 

شیخ حسن بازدید : 63 یکشنبه 25 اسفند 1392 نظرات (0)

ستاره‌های پشمالو/ بنقل از گروه جهادی معراج...

سلام بر هنرمندان و هنر دوستان

بنده به عنوان سازنده و مدیر گروه موسیقی «ستاره‌های پشمالو»

امروز تصمیم دارم که آلبوم منتشر نشده «نغمه‌های شروع» را برای تمامی عزیزان

به صورت آنلاین عرضه کنم

این آلبوم به کمک هنرمندانی ساخته شده که خود را وقف هنر کرده اند

به امید روزی که هنر و هنرمند ارزش واقعی خود را بدست آورد

 عمله دسته دسته

با صدای مری نشاط ، تنظیم از سهیل بدن ، با همکاری : امید عمله ، محسن بی حنجره و قاضی حسن

دانلود (816 کیلو بایت)

شیخ حسن بازدید : 44 یکشنبه 25 اسفند 1392 نظرات (0)

هیییییییییییییییییییییییییی یادش بخیر....

اصلا آدم وقتی تصورشم میکنه باورش نمیشه که این ضرب المثل که این شتریه که در خونه همه میخوابه / در اردوی جهادی هیچ کاربردی نداره چون الان دوتا اردو در خونه ما نخوابید / توفیق میخواد خداییشدروغگو....البته بجز تو بحث جشن پتوش که واقعا یه شتریه که تو اردو جهادی در خونه هر کسی میخوابه -عمرانی - فرهنگی-مسئول-مامان و ...اوه

بگذریم میخوام یکم در مورد عکسای اردوی جهادی سنجرانی تو تابستون 92 توضیح بدم....

این من بنده خدا هستم که با یه بدبختی ای این کلاس رو ساکت کردم اگه خدا این بازی رو تو ذهنم نمیاورد دخلم اومده بود /خداییش این کار فرهنگیم خیلی سختهاااااااااااا....اینقدر ساکت کردن این بچه ها سخت بود که بهشون لقب جقلهاااااااا رو دادیم و هر کدوم از بچه های فرهنگی توی محل اسکان کم کاری میکرد با جدال با جقلها تهدید میکردیمش اونم سریع تسلیم میشد...متفکر

ایشالله تو اردهای بعد این ترفندها دوباره جواب بده....

اینم یکی از سران فتنه است که توی اردو تبحر خاصی در جشن پتو گرفتن داره....

 

مهدی گرامی نیا... که البته معروف به مهدی پتو / و تنها چیز مورد علاقه اش در اردو جشن پتوه....

خدا بگم چیکارش کنه فقط سر بسته میگم تا دوستان یادشون بیاد جریان درخت رو ... و زود ازش رد میشم...

الانم تو افق محو شده....

اینم حاج احسان بارانیه که اینجوری به نحو احسن کار فرهنگیش رو داره انجام میده / اصلا خداییش جذب رو دارین؟؟؟؟

حتی فک کردن به این که چه جوری این بچه ها رو آروووم کردیمم سخته....چه برسه که بیای و ببینی(خدمونیماااااااا وقتی بگی میخوام ازتون عکس بگیرم چقد ساکت میشن)...

تف تو ریاااااااااااااااااااااااااااا....یعنی واقعا تف تو ریا....یولتعجب

این عمرانی ای که مشاهده میفرمایید فرغونش خالیه.....قبل از عکس گرفتنم مشغول سربه سر گذاشتن و اذیت کردن بچه ها بود.....یعنی خداییییشش از قیافه اش شرارت و اذیت کردن میبارهدروغگو.....بابا گول این عکسو نخورین باید باشین تا ببینینش....کلافه

شیخ حسن بازدید : 35 شنبه 24 اسفند 1392 نظرات (0)
آيا تا به حال به اين فكر كرده ايد كه اگر استادان شعر و ادب پارسي به اردوي جهادي مي آمدند در وصف آن چه مي سرودند. ما فكر كرده ايم و البته جست و جويي هم داشته ايم و متوجه شده ايم كه گويا فقط مولوي به جهادي رفته و رضايت خود را اين گونه ابراز داشته است: 

 


 

آيا تا به حال به اين فكر كرده ايد كه اگر استادان شعر و ادب پارسي به اردوي جهادي مي آمدند در وصف آن چه مي سرودند. ما فكر كرده ايم و البته جست و جويي هم داشته ايم و متوجه شده ايم كه گويا فقط مولوي به جهادي رفته و رضايت خود را اين گونه ابراز داشته است:

اي خنك آن كو جهادي ميكند بر بدن زجري و دادي ميكند

تا ز رنج آن جهاني وا رهد بر خود اين رنج عبادت مينهد

در مورد ساير اساتيد هم چون مستقيم لفظ جهادي را نيافتيم بر آن شديم يك اردوي مجازي جهادي با آنها برويم تا خود حدس بزنيم در مورد اردوي جهادي چه فرموده اند.

حافظ شيرازي كه در طول اردو لحظه اي از خدا غافل نمي شد جمله اي را در دل اردو سرود:

سبت سلمي بصدغيها فوادي و روحي كل يوم لي ينادي

نگارا بر من بي دل ببخشاي كه من با بچه ها رفتم جهادي

اما بابا طاهر عريان بعد از اين كه لباس جهادي را پوشيد و از عرياني درآمد گفت:

يكي چنگال يكي چاقو پسندد يكي فندق يكي گردو پسندد

بگويم من پسندم بي كلامي هر آنچه مسول اردو پسندد

احسنت به ولايت پذيري فوق العاده بابا طاهر.

استاد شهريار هم به دليل اينكه در منطقه خودشان روستاهاي آنچنان محرومي نيست با ما به اردوي جهادي آمده بودند. اين دو بيت را يواشكي از دفترش درآوردم. چون دوست نداشت بخشي از خاطراتش را بخوانم.

حيدر بابا دانشجولار جهاددا من گلميشم سن گاليپسان لاپ پاتّا

پشتيبانيدا خيدمت ايلييرم اوشاخلارا پيشيريرام ييميتّا 

يعني:

حيدر بابا دانشجوها به اردوي جهادي رفته اند/من با آنها آمده ام و تو مانده اي پس از حسودي بترك/من در پشتيباني خدمت ميكنم/و براي بچه ها نيمروي تخم مرغ درست ميكنم.

اما داستان حكيم ابوالقاسم فردوسي داستان جالبي است كه به خاطر اين كه در منطقه ي سيستان روستاها خيلي محرومند و كار جهادي سخت است با ما به اردو آمده بود و در بخش عمراني فعاليت ميكرد.

بسي رنج بردم در اين چند روز كه گويي درآورده ام چند قوز

نميرم از اين پس كه من مرده ام به اردو نيايم شكر خورده ام

بيفكندم از سنگ يك مدرسه جهادي نيايم ديگه اين بسه

فكر نميكنم حكيم فردوسي با اين طرز تفكرات بتواند يك اردوي ديگر هم برود. اما حداقل مثل بچه هاي عمراني بعضي اردوها تنبلي نكرد و ما شاهد بوديم كه واقعا مدرسه مذكور را ساختند.

از برادر سهراب سپهري هم به عنوان مربي آموزشي استفاده كرديم. متن زير ازديالوگهاي او هنگام آموزش احكام به كودكان روستايي يادداشت شده است:

من وضو از تپش پنجره ها ميگيرم / من نمازم را وقتي ميخوانم كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته ي سرو / در نمازم جريان دارد طيف جريان دارد موج / دشت سجاده ي من / گاه گاهي قفسي ميسازم از رنگ ميفروشم به شما .....

استاد نيما يوشيج هم طبيعت را رها كرده بود تا حداقل در اردويي شركت كند كه پر از درخت و داروگ و هزار جور جك و جانور نباشد.

تو را من گوش فرمانم / همان وقتي كه ميگويي بيا اينجا / برو آنجا / همان وقتي كه مردي ميسپارد جان / آي داروگها كه در بركه ي روستا نشسته ايد / كي ميرسد باران ...

متاسفانه استاد كمي گرما زده شده اند. كاش كه در همان مناطق شمالي كشور به اردو مي رفتند. كاش اصلا به اين اردوي مجازي جهادي نمي آمديم.آهاي بچه ها !سريع جمع كنيد برگرديم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 45
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 307
  • بازدید کلی : 9,166
  • کدهای اختصاصی

    کتابخانه رایگان

    پرونده ویژه

    ذکر روزهای هفته

    مدرسه کالک

    مدرسه کالک

    مدرسه کالک